خوش آمدید
شیر هرگز سر نمی کوبد به دیوار حصار من همان دیوانه ی دیروزم اما بردبار
می توانستم فراموشت کنم اما نشد! زندگی یعنی همین؛ جبری، به نام اختیار
مثل تو آیینه ای "من" را نشان من نداد بعد تو من ماندم و دیوارهای بی شمار
خوب یا بد، با جنون آنی ام سر می کنم لحظه ای در قید و بندم ،لحظه ای بی بند و بار
من سر ناسازگاری دارم و چشمان تو جذبه ای دارد که سر را می کشاند پای دار!
فرق دارد معنی تنهایی و تنها شدن کوه بی فاتح کجا و دشت های بی سوار
جای پایت را اگرچه برفها پوشانده اند جای زخمت ماند، شد آتشفشانی بی قرار
نظرات شما عزیزان: یک شنبه 12 مهر 1394برچسب:, :: 3:55 :: نويسنده : nashenas
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||
|