خوش آمدید
آن شب از شبهای نا آرام و بی مهتاب بود خواب می دیدی تو وقتی چشم من بی تاب بود
درد بیرحمی گلویم را به سختی می فشرد در کنارش بغض سنگینی بر آن قلاب بود
من پر از دلواپسی بودم تو اما بیخیال قلب من بر عکس تو, در گیر حسی ناب بود
روزگارم تلخ شد آنشب که دیدم ناگهان آرزوهایم تمامش خانه ای بر آب بود
ناله هایم را شنید اما مرا یاری نکرد شاید از اقبال من آنشب خدا هم خواب بود
نظرات شما عزیزان: یک شنبه 17 خرداد 1394برچسب:, :: 11:15 :: نويسنده : nashenas
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||
|