خوش آمدید
شبحی چند شب است آفت جانم شده است اول نـــــــام کسی ورد زبانـم شده است در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم عاشق دیـدار من است یک نفر ساده چنان ساده که از سادگیش می شود یک شبه پی برد به دلـدادگیش آه ای خواب گران سنگ سبک بار شده بر ســر روح من افتاده و آوار شده در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم تشنه ی دیـدار من است یک نفر سبزه چنان سبز که از سرسبزیش می توان پل زد از احساس خدا تا دل خویــش رعشه ای چند شب است آفت جانم شده است اول نام کسی ورد زبانم شده است ای بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست راستی این شبحه هر شبه تصویر تو نیست ؟ اگر این حادثه ی هر شبه تصویرتو نیست پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیـسـت؟ حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش عاشقی جرم قشنگی ست به انکار مکوش آری آن سایه که هر شب آفت جانم شده بود آن الفبا که همه ورد زبانم شده بــود اینک از پشت دل آینه پیدا شده است و تماشا گه این خیـل تماشا شده است آن الفبای دبستانی دلخواه تویی مشق من آن شبح شاد شبانگـاه تویی نظرات شما عزیزان: یک شنبه 1 آذر 1394برچسب:, :: 16:1 :: نويسنده : nashenas
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||
|